تعريف و تشریح واژه ها و اصطلاحات تخصصی
۱- صنایع سنگین
صنایع سنگین، دستهای از صنایع است که زمینهساز توسعهی اقتصادی یک کشور بوده و از آن با عنوان صنایع مادر یا صنایع کلیدی نیز یاد میشود. این نوع صنایع نیازمند سرمایهگذاریهای کلان، ماشینآلات و تجهیزات عمده و نیروی انسانی با مهارتهای فنی و تخصصی زیاد است؛ مانند صنایع نفت، پتروشیمی، ذوبآهن و مانند اینها.
۲- صنایع سبک
صنایع سبک، دستهای از صنایع است که در مقایسه با صنایع سنگین، نیازمند تجهیزات و سرمایهی کمتر و نیز نیروی انسانی با تخصص پایینتر است. این نوع صنایع، در میانهی صنایع سنگین و کوچک قرار دارند و لازمهی بهرهگیری از آنها، استفاده از ماشینآلات خودکار و نیمهخودکار است؛ مانند صنایع نساجی، چرم، پوست، صنایع غذایی، وسایل الکتریکی و مانند اینها.
۳- صنایع کوچک
صنایع کوچک، دستهای از صنایع است که بیشتر حالت کارگاهی دارد و علاوهبر قابلیت استقرار در شهرها، قابلیت استقرار در روستاها را نیز داراست. در مقایسه با صنایع سبک، نیروی انسانی و تجهیزات و وسایل و سرمایهگذاریهای کمتری نیاز دارد. در این بخش از صنعت، قسمتی از کار تولید توسط ماشینآلات و قسمت دیگر توسط نیروی بدنی کارگران انجام میشود؛ مانند صنایع بلوکزنی، تراشکاری و مانند اینها.
۴- صنایع دستی
واژهی صنایعدستی، مفهومی مدرن و متعلق به دنیای کنونی است. دورهی مدرنیته با انقلاب صنعتی در حدود سال ۱۸۰۰ میلادی در کشورهای اروپایی آغاز شد. پیش از این دوران، واژهای بهعنوان صنایعدستی وجود نداشت؛ زیرا آنچه که امروزه از آن با عنوان صنایعدستی یاد میشود، در گذشته صنعت رایج زمان بوده و صنعتی دیگر وجود نداشتهاست. اطلاق صفت «دستی» به صنایع مرسوم گذشته و شکلگیری واژهی صنایعدستی با ظهور صنایع جدید و تکنولوژی ماشینی پدیدار شدهاست. بنابراین لازم است برای درک بهتر تعریف این واژه، آن را در رابطه با سایر صنایع مقایسه کنیم.
از نظر لغوی، اصطلاح صنایعدستی دارای مفهوم واحدی نیست و تاکنون تعاریف متعددی از آن ارائه شدهاست:
دانشنامهی بریتانیکا صنایعدستی را جزو صنایعی میداند که مهارت، ذوق و اندیشهی انسان در تولید آن نقش اساسی دارد.
در گزارش مدیریت طرح و برنامهی سازمان صنایعدستی ایران، صنایعدستی اینگونه تعریف شدهاست: «صنایعدستی به آن رشته از صنایع اطلاق میشود که تمام یا قسمتی از مراحل ساخت فرآوردههای آن با دست انجام شده و در چهارچوب فرهنگ و بینشهای فلسفی و ذوق و هنر انسانهای هر منطقه، باتوجه به میراث قومی آنان ساخته میشود».
اما در تازهترین و بهترین تعاریف از صنایعدستی چنین آمدهاست: «صنایعدستی به بخشی از هنرصنعت گفته میشود که با بهرهگیری از مواد اولیهی بومی و انجام کار اساسی به کمک دست و افزار دستی، محصولاتی ساخته میشود که در هر واحد آن، ذوق هنری و خلاقیت فکری صنعتگر سازنده بهنحوی تجلی یافته و همین عامل تمایز آن از صنایع ماشینی است؛ مانند منبتکاری، قالیبافی، زریبافی و نظایر آن .
با توجه به تعاریفی که در بالا از صنایعدستی ارائه شد، میتوان چند ویژگی عمده را برای آن برشمرد:
– امکان تأمین بخش عمدهی مواد اولیه از منابع داخلی؛ برای نمونه، محصولات معرق روی چوب بهطورعمده با استفاده از چوب درختان مختلف ساخته میشوند. اما گاهی برای زیبایی بیشتر از قطعات صدف، استخوان و عاج در تزیین آنها استفاده میشود. تأمین چوب بهعنوان مادهی اصلی و عمدهی این هنر در داخل ایران به آسانی امکانپذیر است اما عاج را لزوماً باید از کشورهای دیگر تهیه کرد. ولی این سبب نمیشود که به علت استفاده از قطعات عاج در هنر معرق، آن را متعلق به ایران ندانیم.
– انجام بخشی از مراحل اساسی تولید با استفاده از دست و ابزارهای دستی؛ برای تولید هریک از محصولات صنایعدستی مراحل متعددی طی میشود، ولی انجام کلیهی این مراحل بهوسیلهی دست و ابزارهای دستی الزامی نیست. اگر فقط ۵۰% از مراحل اساسی کار با استفاده از دست و ابزارهای دستی انجام شود، محصول تولیدشده بهعنوان صنایعدستی محسوب میشود.
– استفاده از پیشرفت زمانه در تولید صنایعدستی محدود به زمان ما نیست؛ چنانچه گذشتگان با اختراع چرخ سفالگری، آن را رد نکرده و برای گذر از مرحلهی تولیدات خامدستانه و تولید سفالهایی زیباتر و بادوامتر از آن بهره بردند. امروزه نیز مراحل آمادهسازی چوب موردنظر در تولید محصولات صنایعدستی چوبی مانند خاتم، معرق و منبت، با استفاده از ارهی برقی انجام میگیرد اما سایر مراحل با استفاده از دست و ابزارهای دستی تولید میشود.
– تأثیر اندیشهی خلاق انسان در تولید و شکلبخشی به محصولات و امکان ایجاد تنوع و پیادهسازی طرحهای مختلف در مرحلهی ساخت این محصولات؛
– برخورداری از بار فرهنگی با استفاده از طرحهای اصیل و بومی و سنتی؛ بهنحوی که معرف فرهنگ، هنر و تمدن کشور است؛
– عدم تشابه صددرصدی محصولات تولیدی؛ چون محصولات صنایعدستی با استفاده از دست و گاهی حتی یک محصول مشابه توسط چند نفر تولید میشود، نمیتوان مانند محصولات صنعتی، یکسانی کامل را در آنها مشاهده کرد.
– بینیازی به سرمایهگذاری کلان برای تولید محصولات صنایع دستی در مقایسه با سایر محصولات صنعتی؛
– بالابودن ارزش افزودهی محصولات صنایعدستی در مقایسه با محصولات صنایع دیگر؛
– امکان ایجاد و توسعهی صنایعدستی در مناطق مختلف شهری، روستایی و حتی جوامع عشایری؛
– عدم نیاز به فضای کارگاهی تخصصی؛ چون تولید محصولات صنایعدستی نیاز به تجهیزات اندک داشته و بهراحتی با استفاده از دست و یا ابزارهای دستی امکانپذیر است، فضای زیاد لازم ندارد و قابلیت استقرار در فضاهای ذکرشده را دارا است.
گروههای اصلی صنایعدستی ایران، شامل موارد ارائهشده در جدول زیر است:
گروههای اصلی صنایعدستی ایران
۵- صنایع دستی فلزی
صنایع دستی فلزی، یکی از گروههای صنایع دستی ایران و دربرگیرندهی بیش از بیستوپنج گرایش فرعی است که در هر گرایش، با توجه به ابزارها، مواد اولیه و روش کار، محصولاتی ویژه تولید میشود.
صنایع دستی فلزی، بهعنوان یکی از کهنترین صنایع دستی ایران، در بیشتر مناطق کشور، رواج دارد. این حیطه از زمانهای گذشته تاکنون، افزونبر تأمين برخی وسایل زندگی مردم، زمینهای براى بروز هنر و خلاقيت هنرمندان فلزکاران بودهاست.
از میان رشتههای صنایع دستی فلزی ایران، میتوان به این موارد اشاره نمود: اسلحهسازی، آهنگری سنتی (چلنگری)، جوندهکاری، چاقوسازی، حکاکی روی فلز، دواتگری، زمودگری، زیورآلات سنتی، ساخت احجام فلزی سنتی، ضریحسازی، علامتسازی، قفلسازی، قلمزنی، کوفتهگری (طلاکوبی روی فولاد)، گرگورسازی (گرگوربافی)، مرصعکاری، مسگری، مشبک فلز، ملیلهسازی، مینای خانه بندی، مینای صبی، مینای مرصع، مینای نقاشی، ورشوسازی و …
۶- چلنگری
چلنگری، یکی از کهنترین گرایشهای صنایع دستی فلزی در خوزستان و ایران است. بهترین راه شناخت روند تحول صنایعدستی و درک بهتر جایگاه آن در شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی امروز، توجه به تفاوتهای چلنگری با آهنگری صنعتی است که مهمترین آنها بهشرح زیر است:
– چلنگری، محصول نهادهای جمعی است؛ چلنگری مانند قصهها، فولکلور و سایر دانشها و مهارتهای بومی، حاصل تجربهی جمعی یک قوم و ملت است. همهی مردم و نهادهای اجتماعی در تولید این محصولات نقش اساسی دارند؛ از این روست که خالق آنها ناشناخته مانده است. هر هنرمند متأثر از شرایط اجتماعی چیزی به آن می افزاید و این امر موجب پیوند این محصولات و روح قوم شکلدهنده و شخصیت این صنایعدستی است؛ درست برخلاف محصولات آهنگری صنعتی که نام ابداعکنندهی آنها معین و اغلب در تاریخ تکنولوژی ثبت شدهاست. به تعبیر دیگر، چلنگری محصول تاریخ و فعالیتهای تاریخی و تجربهی جمعی یک قوم یا ملت خاص است اما آهنگری صنعتی جدید اگرچه با شرایط اجتماعی نسبت و روابط گوناگون دارد، ازلحاظ منشأ پیدایش و تولید متفاوت است تا آنجا که ماشین جای انسان مینشیند.
– محصولات چلنگری بهعنوان محصولات منحصربهفرد شناخته میشوند؛ در تقابل با محصولات آهنگری صنعتی، نکتهی دیگری که قابل اشاره است، حجم تولید محصولات چلنگری است که بهویژه در گذشته بسیار کم و منحصربهفرد است و همین موضوع باعث میشود که کارکردهای غیراقتصادی، یعنی کارکردهای فرهنگی و اجتماعی بیابد، در حالی که محصولات آهنگری صنعتی بیشتر با هدف کسب سود و در مقیاس انبوه تولید میشود.
– چلنگری با ویژگیهای بومی و محلی درآمیخته است؛ گرچه آهنگری صنعتی از ویژگیهای جامعهی مولد تأثیر میگیرند، اما کمتر حاصل نمادهای قومی و ملی است. برای نمونه، خودروری تویوتای ژاپنی نشانی از فرهنگ و تمدن گذشتهی ژاپن را با خود ندارد، در حالی که برای مثال در گلیمهای بافت منطقهی بلوچستان به دلیل کمبود آب و سرسبزی، افراد آرزوی خود را برای داشتن سرزمینی سبز با بافت رنگهای بسیار شاد در این گلیمها بیان کردهاند.
– چلنگری، صنعتی معناپذیر و ایدئولوژیک است؛ این نوع از صنایع به دلیل آنکه با ایدئولوژی و شرایط جغرافیایی و محیط یک جامعه رابطهی نزدیک دارند، به آسانی میتوانند انبوهی از باورها و ارزشها و ویژگیهای فرهنگی محیط را با خود حمل کنند، به اینترتیب قابلیت تأویلپذیری و تفسیرپذیری دارند. این بدان معنا نیست که آهنگری صنعتی معنایی ندارد اما آنها نمایندهی باورهای یک قوم نیستند بلکه به گونهای هستند تا مورد پسند همگان بوده و به بازارهای جهانی دست پیدا کنند.
۷- بازار
همواره در برابر نیازها و خواستههای بشر، محصولاتی وجود داشته که انسان با فرآیند مبادله به تأمین آنها پرداخته است. واژهای که با مطرحشدن موضوع مبادله، به ذهن انسان خطور میکند، «بازار» است. در تعریف سنتی، واژهی بازار ماهیت فیزیکی داشته، به محلی اطلاق میشده که در آن خریداران و فروشندگان برای مبادلهی کالا یا خدمات جمع میشدند.
بازار را میتوان به روشهای گوناگونی تعریف کرد. اقتصاددانان، بازار را جمع خریداران و فروشندگان توصیف میکنند که با هم درمورد یک محصول خاص یا یک گروه محصول معامله میکنند؛ بنابراین، اقتصاددانان در مورد بازار خودرو یا بازار مسکن صحبت میکنند. اما بازاریابان، فروشندگان را بهعنوان صنعت و خریداران را بهعنوان بازار بهحساب میآورند.
۸- مطالعات امكانسنجي
امکانسنجی یا مطالعات امکانسنجی، برنامه، الگوي رفتاري، پرسپكتيو، سياست يا تصميمي است كه سمتوسوي ديدگاهها و جهت حركت سازمان را نشان ميدهد.
امکانسنجی، ارزیابی و تجزیه و تحلیل پتانسیل یک پروژهی پیشنهادی و تعیین میزان امکانپذیری و اجراییبودن یک پروژه و ثمربخشی آن است و بر اساس تحقیقات و مطالعاتی پایهریزی میشود که روند تصمیمگیری را پشتیبانی کند .
هدف از امکانسنجی، ارزیابی اولیه جهت قبول یا رد پیشنهاد انجام پروژه و همچنین کشف هدفمند و منطقی نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدهای یک پروژه یا سازمان، ضمن در نظرگرفتن محیط زیست، منابع مورد نیاز و در نهایت چشمانداز موفقیت است.
بهطور معمول، مطالعات امکانسنجی قبل از توسعهی فنی و پیادهسازی پروژه انجام میشوند. این مطالعات در حکم گام نخست در فرآیند تصمیمگیری سرمایهگذاران یا مدیران به حساب میآید. این بدان معنا است که این مطالعات باید در بدو امر با صورت مسالهای به نام پیشنهاد سرمایهگذاری یا اجرای پروژه انجام شود. از همین منظر، مطالعات امکانسنجی باید به نحوی انجام شود که به منزله ابزار تحلیلی، در برگیرنده محدودیتها، توصیههایی برای بهبود و پیشنهادهای عملی در راستای پیشبرد امور باشد.
از همینرو، برخی از صاحبنظران، مطالعات امکانسنجی را نوعی مطالعه بر مبنای تجزیه و تحلیل و آزمون میدانند که فراهمکنندهی اطلاعات لازم بهمنظور تصمیمگیری برای حرکت به سمت مراحل طراحی مهندسی و اجرای هر پروژه یا انجام سرمایهگذاری است. شکی نیست که در رابطه با پروژههایی که ماهیت تجاری صرف دارند و طی آنها سرمایهگذار در اندیشهی بازرگانی و خرید و فروش کالا یا خدمات بدون درگیرشدن در فرآیند تولید میباشد، این تعریف برای مطالعات امکانسنجی کاربرد نخواهد داشت .
مطالعات امکانسنجی را میتوان نقطهی عطف فرآیند تصمیمگیری در اجرای پروژه یا انجام سرمایهگذاری دانست. پاسخ «بله» یا «نه» در برابر این پرسش که «آیا باید پروژه را اجرا کرد یا در پروژه سرمایهگذاری نمود؟»
از آنجا که مطالعهی امکانسنجی، پتانسیل موفقیت یک پروژه را ارزیابی میکند؛ بیطرفی یک فاکتور مهم در اعتباری است که از طرف سرمایهگذاران و موسسات وامدهنده داده میشود. به همین دلیل باید این کار را به صورت هدفمند انجام داد و از یک روش بیطرفانه برای فراهمکردن اطلاعاتی که تصمیمها بر مبنای آن اتخاذ میشوند، استفاده نمود.
مطالعات امکانسنجی شامل مباحث زیر است:
– امکانسنجی تکنولوژی و سیستم: این ارزیابی بر اساس طراحی کلی ملزومات سیستم و برای تعیین این که شرکت دارای تخصص فنی لازم برای تکمیل پروژه میباشد، انجام میشود.
– امکانسنجی حقوقی : بررسی اینکه انجام پروژه مورد نظر با الزامات قانونی مغایرتی نداشته باشد. برای نمونه، یک سیستم پردازش داده لازم است با سیاستهای حفاظت اطلاعات منطقه همخوانی داشته باشد.
– امکانسنجی عملیاتی : مقیاسی از این است که یک سیستم پیشنهادی چطور مسایل را حل میکند، از فرصتهای شناسایی شده در تعریف اسکوپ بهره میبرد و چقدر الزامات شناساییشده در فاز تحلیل الزامات توسعه سیستم را برآورده میکند. ارزیابی امکانسنجی عملیاتی بر میزان مناسببودن پروژههای توسعهای پیشنهادی برای محیط کسب وکار موجود و اهداف، با توجه به توسعهی زمانبندی، تاریخ تحویل، فرهنگ همکاری و فرآیندهای موجود کسب وکار تمرکز دارد.
– امکانسنجی اقتصادی : بررسی اینکه آیا پروژهی مورد نظر، سودآور است یا خیر. در این مرحله هزینهها، سود و منافع حاصل از اجرای پروژه بررسی میشوند.
– امکانسنجی فنی : در این مرحله منابع فنی مورد نیاز برای انجام پروژه برآورد و بررسی میشوند .
– امکانسنجی زمانبندی : در این مرحله زمان انجام پروژه تخمین زده شده و برای آن برنامهریزی منایع میشود. اگر مدت زمان اجرای پروژه بسیار طولانی باشد و نتواند اهداف مورد نظر را تأمین کند، انجام پروژه توجیهپذیر نیست و با شکست مواجه میشود.
۹- مدل تحلیلی SWOT
روش اس.دبلیو.اُ.تی که در ایران با نام تحلیل سوات نیز شناخته میشود یکی از ابزارهای برنامهریزی استراتژیک است که برای ارزیابی وضعیت داخلی و خارجی یک سازمان کاربرد دارد.
از این روش علاوهبر برنامهریزی راهبردی، بهطورکلی در تحلیل وضعیت سازمانها استفاده میشود. درواقع این تحلیل را باید ابزاری کارآمد برای شناسایی شرایط محیطی و توانایی درونی سازمان بدانیم. پایه و اساس این ابزار کارآمد در مدیریت استراتژیک و همینطور بازاریابی است.
این تکنیک اولین بار در سیستمهای نظامی و سپس در مدیریت صنایع و کارخانهها به کار برده میشد و کمکم از سال ۱۹۹۰ وارد سیستمهای مدیریتی وبرنامهریزی شد. مهمترین ویژگی سوات این است که میتوان بدون نیاز به تحلیلهای کمی و محاسبات ریاضیاتی به تحلیل دادهها و تدوین راهبرد پرداخت درحالیکه سایر روشها و تحلیلها، نیاز به آمار و اطلاعات کمی و همچنین فرمولهای پیچیدهی ریاضی دارند. این تکنیک به سادگی و با استفاده از روشهای کیفی امکان استفاده از یافتهها و اطلاعات را فراهم میسازد.
در برنامهریزی راهبردی، به ترتیب چشمانداز، رسالت، اهداف، راهبردها، عناوین برنامهها و فعالیتها برای سازمان موردنظر تعریف میشود. چشمانداز و رسالت بر مبنای نظر بالاترین مرجع تصمیمگیرنده تعیین میشود. اهداف نیز بر اساس رسالت تعیینشده مشخص میشود. درواقع رسالت یا مأموریت، وظایف کلی و دور نمای فعالیتهای سازمان را مشخص میکند و اهداف، مسیرهای رسیدن به این رسالت میباشد. برای تعیین راهبردها، ابتدا نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدها با نگاهی به فضای داخلی و عوامل بیرونی بررسی میشود که بر مبنای آن و با استفاده از ماتریس SWOT، راهبردها استخراج میشود (نبئی، ۱۳۸۳: ۵۲).
SWOT در لغت بهمعنی قوتها، ضعفها، فرصتها و تهدیدها است و در اصطلاح، فرآیند شناسایی، بررسی و ارزیابی متغیرهای مؤثر و بالقوهی داخلی و محیطی را تحلیل SWOT گویند. واژهی SWOT برگرفته از این لغتها است: S بهمعنی قوت؛ W بهمعنی ضعف؛ Oبهمعنی فرصت و T بهمعنی تهدید.
محققان، الگوهای متفاوتی را برای شناسایی همهی عوامل مؤثر و غیرمؤثر بر فعالیتهای یک سازمان ارائه نمودهاند که در بیشتر متون با عناوین تجزیه و تحلیل قوتها، ضعفها، فرصتها و تهدیدها یا SWOT بهکار رفتهاست.
استراتژی هر سازمان، متأثر از فرآیند تعامل آن با محیط بیرونی است و بنابراین پیشبینی وضعیت آینده، نقشی اساسی در فرآیند موفقیت سازمان دارد. در این میان، شناخت عوامل محیطی و همچنین شناسایی عوامل درونی، بسیار مهم است. مدل تحلیلی SWOT یکی از ابزارهای استراتژیک تطابق قوت و ضعف درونسازمانی با فرصتها و تهدیدهای برونسازمانی است.
مدل تحلیلی SWOT، تحلیلی منظم برای شناسایی این عوامل و یک استراتژی که بهترین تطابق بین آنها را ایجاد نماید، ارائه میدهد. از این دیدگاه، این الگو نوعی استراتژی است که قوتها و فرصتها را به حداکثر و ضعفها و تهدیدها را به حداقل ممکن میرساند. به اینمنظور، نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدها در چهارچوب کلی SO.WO.ST.WT پیوند دادهمیشود و گزینهی استراتژی از میان آنها انتخاب میشود .
در این تحلیل، همیشه چهار استراتژی پیشنهاد میشود:
– هدف از استراتژی W-T، حتیالامکان نقاط ضعف و تهدید است و سازمانی که بیشترین عوامل آن در این خانه متمرکز باشد، وضعیت جالبی نداشته و در ورطهی ورشکستگی خواهد بود.
– هدف استراتژی W-O، کاهش نقاط ضعف و افزایش فرصتها است؛ در این حالت سازمانها بهعلت داشتن ضعفهای اساسی، امکان استفاده از فرصتهای بهدست آمده را ندارند.
– استراتژی S-T، براساس توانمندی سازمان در مقابل تهدیدها بنا شده و هدفش این است که توانمندیهای موجود را افزایش و تهدیدها را کاهش دهد.
– استراتژی S-O؛ هر سازمانی علاقهمند است که همیشه در این موقعیت قرار داشته باشد که بتواند بهرهگیری از توانمندیها و فرصتها را به حداکثر برساند . در تحلیل SWOT عوامل مؤثر بر سازمان به دو دستهی عوامل بیرونی یا خارجی و عوامل درونی یا داخلی تقسیم میشود:
۱-۸- عوامل بیرونی
این عوامل بر فعالیتهای سازمان تأثیر دارد؛ اما در اختیار سازمان نیست و سازمان هیچگونه تأثیری بر آن ندارد. هدف از بررسی محیط خارجی، تهیهی فهرستی محدود از فرصتهایی است که میتواند به یک سازمان سود برساند یا تهدیدهایی است که باید از آن اجتناب شود. فرصت یا تهدید یک عامل نسبی است؛ آنچه برای یک سازمان تهدید قلمداد میشود، ممکن است برای سازمانهای دیگر، عامل فرصتی باشد. سه منبع اصلی فرصتها و تهدیدها عبارتاند از: فشارها و روندها (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فنآوری)؛ مراجعان، مشتریان و پرداختکنندگان مالیات؛ رقبا و همکاران.
عوامل بیرونی شامل دو گروه زیر است:
الف- فرصتها : عوامل يا وضعيتهاي برونسازماني است كه بر سازمان تأثير مثبت و مطلوب دارند (ميتوانند داشته باشند) يا آن را در انجام وظايف يا مأموريتش كمك ميكنند (ميتوانند كمك كنند) . فرصتها، سازمان را در رسیدن به اهدافش یاری میکنند و بهعنوان موتور محرکهای هستند که شتاب حرکت سازمان را چندین برابر میکنند. پس فرصتها مطلوب سازمان بوده، بایستی کوشش شود تا آنها را به حداکثر برسانند و از آنها استفادهی بهینه ببرند.
ب- تهدیدها : عوامل يا وضعيتهاي برونسازماني هستند كه بر سازمان تأثير منفي و نامطلوب دارند (ميتوانند داشته باشند) يا آن را از انجام وظايف يا مأموريتش بازميدارند (ميتوانند بازدارند) .
۲-۸- عوامل درونی
این عوامل در اختیار سازمان است و در عینحال که بر فعالیتهای سازمان تأثیر دارد، سازمان نیز بر آن تأثیر دارد. هدف از بررسی محیط درونی، تهیهی فهرستی از نقاط قوت است که سازمان برای کسب سود، باید از آن بهرهبرداری کند یا نقاط ضعفی که برای جلوگیری از ضرر یا کاهش سود، باید از آن اجتناب کند.
عوامل درونی شامل دو دسته است:
الف- قوتها : قابليتهايي هستند كه در سازمان وجود دارند و به آن در انجام وظايف يا مأموريتش كمك ميكنند . قوت، نقطهی اتکای سازمان است که با استفاده از آن میخواهد به اهداف خود برسد. برمبنای این نقاط قوت، شاخهی اجرایی را میتوان به موتوری قدرتمند برای رشد، تغییر، نوآوری و خدمت تبدیل کرد. پس هر سازمانی بایستی این نقاط قوت را برای جامهی عملپوشاندن به رسالتش به حداکثر رسانده، از آن بهعنوان مزیتی رقابتی در مقابل رقبا استفاده کند.
ب- ضعفها : كاستيهايي هستند كه در سازمان وجود دارند و توان آن را در انجام وظايف يا مأموريتش كاهش ميدهند . ضعف، یک عمل درونی است که مختلکنندهی فعالیتهای سازمان بوده، در رسیدن سازمان به اهدافش اختلال ایجاد میکند. سازمان باید این عوامل را به حداقل ممکن رسانده یا در جهت رسیدن به اهدافش از آن بهرهبرداری کند. ضعفها عواملی است که هر سازمانی قطعاً با آن روبهرو است و نمیتواند از آن دوری کند؛ بلکه بایستی با درکی صحیح، آن را نظارت کرده و مهار کند.
درک صحیح نقاط قوت و ضعف اساسی، به سازمان کمک میکند تا با استفادهی بهینه از قوتها و به حداقلرساندن ضعفها با اثربخشی بیشتری به اهداف رسیده، از هدررفتن منابع و امکانات سازمان جلوگیری کند. مدل تحلیلی SWOT مطابق آنچه گفته شد، بر آن است تا این عوامل (درونی و بیرونی) را شناسایی و در جهت بهرهبرداری بهینه از آن گام بردارد .
تجزیه و تحلیل نقاط قوت، ضعف، فرصتها و مخاطرههای مربوط به سازمان میتواند راهنمای مدیریت، برای تعیین اهداف واقعی و مؤثر باشد. هدف از تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف، آشکارسازی مزیتهای رقابتی سازمان و نیز تحلیل چشماندازهای مربوط به فروش و سودآوری آن است. این تحلیل، معمولاً برمبنای ارزیابی حقایق و فرضهای مرتبط با سازمان و تحقیق در امر بازار انجام میشود.
نقاط قوت یک سازمان، همان مزیتهای رقابتی آن است که به سازمان، در بازارهای صادراتی قابلیت عرضاندام میدهد. نقاط ضعف سازمان، همان تنگناهای آن است که میتواند مانع از فعالیتهای بازاریابی در جهاتی معین شود. برای نمونه، سازمانی که فاقد منابع مالی آماده و در دسترس باشد، قادر نخواهد بود در مقیاس وسیع، مبادرت به فعالیتهای ترویجی کند .
بههرحال، تشخیص نقاط قوت و ضعف سازمان، در ارزیابی وضعیت رقابتی آن ضروری است. این تشخیص، از نظر رقابت باید شامل ملاحظههای زیر باشد:
– تکنولوژی مورد استفاده
– طرح، مدل و علایم تجاری
– کیفیت محصول، کنترل کیفیت و عمر مفید محصول
– درجهی تکمیل نوع محصول
– خدمات در سطح مصرفکننده
– عرضهی مواد اولیه
– ساختار توزیع و هزینه.
از سوی دیگر، بررسی فرصتها و مخاطرههای مربوط به بازار نیز، باید مکمل تحلیل مربوط به نقاط قوت و ضعف سازمان باشد. درواقع، هدف این است که بهترین فرصتهای تجاری و جهتهای رشد، شناسایی شود. برای ارزیابی فرصتهای سازمان در بازارهای احتمالی، میتوان از بررسی مواردی چون: مشتریان صادراتی سازمان، کالاهای رقیب، ساختار بازار و عرضهکنندگان رقیب استفاده کرد. این نوع ارزیابی، ممکن است جنبهی تکمیلکنندگی نقاط قوت سازمان با فرصتهای بازار را آشکار سازد .